کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : رضا قاسمی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

عـاقـبت قـرعـۀ نـامت به لـبِ ما افتاد           شده سیراب، کـویری که به دریا افتاد

گـلِ لبخـند، به بـاغِ لب‌مان کـاشته شد           خـبــرِ آمــدنـت روی زبــان‌هـا افـتـاد


وقتی از چهـرۀ تو پرده‌گـشایی کردند           رونـق از سکـۀ هر چهـرۀ زیـبا افـتاد

نفسش زندگی آموخت به مردن؛ وقتی           به شـفـاخـانـۀ تـو راه مـسـیـحـا افـتـاد

از تو و معجزه‌هایت چه بگویم؛ وقتی           شـاخـۀ باغـچـه‌ات از یَـدِ بـیـضا افـتاد

چون زمین جای کمی بود، برای قدمت           ردّ پـایـت بـه سـر عــالـم بــالا افـتــاد

آنقـدَر اوج گـرفـتی به شبِ معـراجت           بـال جـبـریل، به دنـبال تو از پـا افتاد

و در آن راه، که می‌رفت، به اَوْ اَدْنی‌ها           باز هم چـشم تو بـر چهـرۀ مـولا افتاد

چــشـم تـو آیـنـۀ قـدّیِ خــوبـی‌هـا شـد           هر زمانی که نگـاه تو به زهـرا افـتاد

سبز شد عشق، به لم‌یزرعِ تاریکِ دلم           تا نگـاهم به گُـلِ گـنـبد خـضری افـتاد

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مسمط

امشب به مـلائك خـبری تـازه رسیده            لبخـنـد نجـات از نـفـس صبـح دمـیده
شیطان عوض جامه دل خویش دریده            اوصاف خـدا از دهـن بت كه شـنـیده


یك صبحـدم و این همه اعیاد كه دیده

اعیاد خدا گشته از این صبح پـدیـدار

ای بـحـر تـجـلا! گـهـرت بـاد مبارك            ای طـور نبـوّت! شـجـرت باد مبارك
ای مكـه! نـسـیم سـحـرت بـاد مبارك            ای آمـنـه! قـرص قـمـرت بـاد مبارك
مـیـلاد گـرامـی پـسـرت بـاد مـبـارك

دامان تو تا حـشر بود مطـلع الانـوار

ای گمشدگان! گـمشدگان! راهـبر آمد            در عـرصۀ بـیـدادگـری، دادگـر آمـد
تكـبیر بگـوئـید كه هجران به سر آمد            تـهـلـیـل بـرآریـد كـه پـیـغـامـبـر آمـد
پـیـغـامـبـر از بهـر نـجـات بـشـر
آمد

آمـد به جـهـان قافـله را قـافـلـه‌سـالار

تـوحــیـد بـود لالـۀ بـسـتــان مـحــمـد            جـبـریـل بود مـرغ گـلـسـتان مـحـمـد
تهـلـیـل بـگـوئـیـد بـه فـرمـان محـمـد            خلقـت همه گـشـتـند ثـنـا خوان محـمد
ذكـر
هـمـگــان آیـۀ مـا كــان مـحـمـد

از قــول خــدای احــد و قــادر دادار

این نور جمال ازل، این خالق نور است            این هم سخن موسی، در وادی طور است
این روی صحف، صورت زیبای زبور است            این روح عدالت به محیط زر و زور است
این منجی آن دخترك زنده به گور است

این است كه گل سبز كند از شرر نار

این است كه او بود و همه خلق نبودند            این است كه با نام خوشش نامه گشودند
این است كه خیل ملكش سجده نمودند            وصفش همه گفتند و شنیدند و سرودند
گـفـتند و
شنـیدند و سرودند و ستودند

با این همه كردند به عجز سخن، اقرار

این است كه تـوحـید از او نام گـرفته            این است كه خورشید از او وام گرفته
این است كه از روح بشر، دام گرفته            این است كه دل از دمش آرام گـرفته
این است كه از دست خدا جام گرفته

سر تا قـدم از عـلم الهی شده سرشار

ای جـان هـمه عـالـم و آدم به فـدایت            ای هستی هستی كمی از لطف و عطایت
گلـبوسۀ فـردوس، به خاك كـف پایت            روئـیـده مسیح از نفـس روح فـزایت
كـار مـلـك و ذكـر خـداونـد، ثـنــایـت

این ذكر الهی است كه دائم شده تكرار

ای چرخ كهن خاك ره طفل صغیرت            روشنـگـر بـزم ازلـی روی مـنـیـرت
تا حـشر، بـزرگـان جهـانـند حـقـیرت            حتی به جـنان اهل بهـشـتـند فـقـیرت
پیغـامـبران یكـسـره بـودنـد بـشـیـرت

پیـوسـته نمـودنـد به آقـایـی‌ات اقـرار

اوصاف تو چون وصف خدا فوق حساب است            قرآن تو را سلطه بر این چار كتاب است
حُب تو ثواب است، ثواب است، ثواب است            بغض تو عقاب است، عقاب است، عقاب است
تو آب حیاتی و جهان بی‌تو سراب است

تو مهری و روز همه بی‌توست شب تار

مـا امّـت وحـی و تو وحی آور مـایی            تا هـست خـدایـی خـدا، رهـبـر مـایی
تو جـان هـمه عـالـمی و در بر مایی            تو سـایـۀ لـطف ازلـی بـر سـر مـایی
تا شـام ابـد مشـعـل روشنـگـر مـایـی

بی‌نور تو، توحید محال است، نه دشوار

بی‌دست تو حق بر روی كس در نگشاید            بی‌دوسـتـی‌ات حـمـد خـداونـد نشـایـد
بی‌حسن تو یوسف ز كسی دل نرباید            بی‌نـام تو زنگ غـمـی از دل نـزداید
مـدح تو نه از
«میثم»، از خلـق نیاید

گیرم ز عـقـیق همه ریزد دُر شهـوار

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن ردیف و قافیه و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

ما امّـت وحـی و تو پـیـام آور وحیی            تا هـست خـدایـی خـدا، رهـبـر مـایی

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : فاطمه وثوقی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

ای نــمــازِ تــو آفــتــابِ خــدا            آخـریـن شـاه بـیـت نـابِ خـدا

محـور گـردش زمین و زمان            آسـمـانـی‌تـریـن نـگـاهِ جـهـان


شعرمن با تو چون محک بخورد            واژه‌ها یک به یک ترک بخورد

در مـیـان قـبـیـلـه‌هـای عـرب            بیـن احـسـاس‌های مـردۀ شـب

بیـن انـدیـشـه‌هـای ویـرانـگـر            و خـرافــاتـیـان عــصـیـان‌گـر

وقـتِ تـعــبــیـر خـلـق آدم شـد            که جهان پُر ز عطر مریم شد

ناگـهـان آسمـان دگـرگـون شد            ابـرهـای زمـان دگـرگـون شد

کاخ کسرائیان به لرزه نشست            خـنجـر ظلـمت شبانه شکـست

و شِکـفـتی که بشـکـفـد ایـمان            و نـمــیـرد صدای دخـتـرکـان

در شـتـابی پُـر از جـهـالـت‌ها            خـفـتـه بـودیم پـشـت عـادت‌ها

مـانـده بودیم در مَـنیَّت خویش            آمـدی با خلـوص نـیّت خویش

نرم و آهـسته زنـده‌مان کردی            و کـریـمانـه بـنـده‌مـان کـردی

بارش رحـمتی ز جانب عشق            قطره قطره همه مراتب عشق

حُـسن خُـلـق تـو انـقـلابِ خـدا            خـاتـم الـمـرسـلـین کـتاب خـدا

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در زمانی که جهان از جهل، غرق ظلمت است           آمد آن خورشید، که نورش دلیل خلقت است

آمده حُـسن خـتام و سَـروَر پـیغـمـبران           آنکه توصیفِ جمالش کار این جمعیت است


خُرد شد ایوان کسریٰ ریخت سقفش بر زمین           بسکه این مولود، دارای وقار و هیبت است

در دیار فـارس‌ها آتشکده خـاموش شد           اتفـاقـاتی که افـتاده دلیل حـیـرت است

آمد و ابلیس، راهش بسته شد بر آسمان           آسمان هم با وجود او پُر از امنیت است

تخت شاهان سرنگون شد سحر ساحر‌ها عقیم           تازه این‌ها گوشه‌ای از جلوۀ آن حضرت است

آمده آنکس که خاک ردّ پایش از طلاست           همقدم با او زمین می‌گردد و در حرکت است

خاک، حاصلخیز شد از گرد و خاک مقدمش           با وجود او کویر خشک، غرق برکت است

لحظه‌ای خندید، روشن شد زمین و آسمان           در میان عرش، هم از نور رویش صحبت است

ارتباط عرش را با فرش، ممکن کرد او           اصلا این مولود، ذاتاً در وجودش وحدت است

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : سید ضیاءالدین شفیعی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

زمین گهواره كابوس‌های تلخ انسان بود           زمان چون كودكی در كوچه‌های خواب حیران بود

خـدا در ازدحـام ناخـدایـان جهـالت گـم           جهان در اضطراب و ترس در آغوش هذیان بود


صدا در كوچه‌های گیج می‌پیچید بی حاصل           سكوتی هرزه سرگردان صحرا و بیابان بود

نمی‌روئید در چشمی به جز تردید و وهم و شك           یقین تنها سرابی در شكارستان شیطان بود

شبی رؤیای دور آسمان در هیأت مردی           به رغم فتنه‌های پیش رو در خاك مهمان بود

جهان با نامش از رنگ و صدا سیراب شد آخر           محمد؛ واپسین پیغمبر خورشید و باران بود

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : اکرم بهرامچی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

سکوتِ تیرۀ تاریخ سرگردان و حیران بود           زمان خاموش‌تر در گوشۀ ذهنی پریشان بود

جهالت ذهنِ انسان را چنان بی‌وقفه پر می‌کرد           که استدلال هم افتاده در گرداب هذیان بود


خدا یک واژه تاریک و نامفهوم بود وخشک           نمادِ بت، امیدِ خانه‌های بت‌پرستان بود

سکوتی ممتد و تاریک، در متنِ زمین می‌ریخت           گناه و جهل و بدعت، سازِ خوش آهنگِ شیطان بود

نگاه فصل‌ها روی زمین خشکیده می‌روئید           و بذر عشق محروم از صدای پای باران بود

تبِ بانگ ابابیل از سکوتِ آسمان بارید           و بعد از آن شروع سالهایی بس خروشان بود

خدا تابید بر روی زمین تا روشنی بخشد           به ذهنِ تیرۀ انسان، و آن میلادِ عرفان بود

خدا از عرش بر بالِ ملائک مهر را پاشید           شب اعجاز میلاد محمد، عطفِ انسان بود

و بر روی زمین کاخ مدائن‌ها فرو می‌ریخت           شکوه جشنِ میلاد محمد، پایکوبان بود

شنیدند آسمانی‌ها که یک مرد یهودی گفت           بشارت داد موسی، این شب میلاد پیمان بود

تبِ آذر گُشَسبِ پیر خاموشی گرفت آنگاه           نگاهِ روشنِ چشم محمد بود و قرآن بود

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : کمیل کاشانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

پیغـمبر صداقـت و ایـمان خوش آمدی            کامل ترین حقـیقت انسان خوش آمدی

دنـیا کـویـر تـشـنه و تو کـوثـر حـیات            سر تا به پا طراوت باران خوش آمدی


نازل شدی ز کنگـرۀ عـرش بر زمین            ای مشـرق تجـلـی قـرآن خـوش آمدی

عزی، منات و لات به پای تو ریختند            عمر هبل رسیده به پایان خوش آمدی

پیش از تو عشق و خوبی و احساس مرده بود            تا زندگی ببخشی، چون جان خوش آمدی

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دنـیا کـویـر تـشـنه و تو قـاصـد بـهـار            سر تا به پا طراوت باران خوش آمدی

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و امام صادق علیه‌السلام

شاعر : احمد شاکری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سوگـند می‌خوریم به قـالو بلای عشق            سوگند می‌خـوریم به بدرالدجای عشق
ما زنده‌ایم زنده به حال و هوای عشق            خانه به دوش و دربه‌در کوچه‌های عشق


تابید نـور رحـمـت حـق؛ نور سرمدی
مـســتـیــم بـاز از جـلـوات مـحــمـدی

یک جلوه کرد و بت کده را تار و مار کرد            یک یاعلی که گفت هزاران شکار کرد
با غمزه‌ای زمین و زمان را دچار کرد            لب تا گشود مـیـکـده‌ها را خـمار کرد
هـستـیم در لوای تو ای بت شکن‌ترین
خاکیم زیر پـای تو ای بت شکـن‌ترین

آورده‌انـد تـا که تو را با تـمـام عـشـق            باید که سجده کرد به قدر و مقام عشق
پا‌ شد هـزار مـرتـبه بر احـترام عشق            تازه گرفته رنگ خودش را قوام عشق
تو آمـدی که رحـمـت بـی‌حـد بـبارد و
نام عــلـی بـه آل مــحــمــد بــبــارد و

در چـارده مـسـیـر تـویی مـقـتـداتـرین            تکـیـه به کوه قـامت تو زد ستون دین
ای مـنـتـهـای قـدرت حـق زیر آستـین            بر لحـظه‌های خلـق تو پیـوسته آفـرین
دسـتی بکـش که بـاز دلـم مـبـتـلا شود
یک دم بزن که خاک دلـم کـیـمیا شود

دسـتـی بـکـش به روی سر ما نـدارها            عالـیـجـنـاب این‌هـمه شـب زنـده‌دارها
بــرهـم زدی بـسـاط دل بـی‌قــرارهــا            جمعـنـد دور روی تو امـشب نگـارها
خورشید و ماه معـتکـف بر جـمال تو
ریـزه‌خـوریم بـر سـر خـوان بـلال تو

شیعه که جام مستیتان را به لب گرفت            حالا بساط نوکریش روز و شب گرفت
شایسته بود شیعه از اینجا لقـب گرفت            تو آمدی و مذهب ما یک نسب گرفت
تا زنــده‌ایــم، عــاشـق آل مـحــمـدیــم
مـا بــنــدگـان صــادق آل مـحـمــدیــم

آقام شد که نوکـریم رنگ و بو گرفت            نوکـر شـدم که زنـدگـیـم آبـرو گـرفت
من هرچه داشتم همه چشمان او گرفت            شکر خدا که دعای دلم مو به مو گرفت
می‌خـواستم گـدای تو باشم فقـط همین
ای‌کاش من برای تو باشم فقـط هـمین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا غلط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

آورده‌انـد تــو را بـا تــمـام عـشـق            باید که سجده کرد به قدر و مقام عشق

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : عادل حسین قربان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بهـشت، منتـظـر آن شکـوهِ سرمد بود            بهـارِ دلـشدگـان، حـضرتِ محـمد بود

یـگـانـه اسـوۀ اخــلاق؛ اســوۀ خـوبـی            تـمـامِ عـمـر، بـه آزادگـی مـقــیّـد بـود


صدای آمدنِ کیست، بر بسیـطِ زمین؟            خداست یا که نبی؟، یک جهان، مردد بود

بسی خجسته و نیکوست، روزِ آمدنش            و پایکوبیِ عـشاق، خارج از حـد بود

چقدر شأن و مقامش فراتر از دنیاست            ز نسلِ نور، نِکو رو، به نامِ احمد بود

همیشه و همه‌جا، صاحبِ کمال و جلال            میـانِ سلـسـلـۀ عـابـدان، سـرآمـد بـود

نه این‌که هـم‌ردۀ اولیای پیـش از خود            که پـیـشـوای همه انـبـیاء، محـمـد بود

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : زهرا رضازاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بـوی عـطـر از قـدم شاه جهان می‌آید            در گـلـستـان غـزل با هـیجـان می‌آیـد
شب میلاد شد و خواب زمستانی رفت            در بهاران، تب خورشید زمان می‌آید


آسمان مهـر به دامـان زمین می‌پـاشد            نبض خامـوش زمین با نوسان می‌آید
ساحل و بوسۀ دریا به لبش شورانگیز            لـؤلـویی از دل دریـای نـهـان مـی‌آیـد
آیه در شأن حضورش شده نازل؛ به به!            در دل سـورۀ احـزاب، عـیـان می‌آیـد
خنده بر صورت جبریل نشسته، زیرا            قاصدی خوش خبر از سوی جنان می‌آید
مادری چشم به راه است و جهانی پیگیر            شور عشقی به جهان وقت اذان می‌آید
مـطـلـع شعـر شده نـام مـحـمد امـشب            بـر زبـان قـلـمـم شـعـر روان مـی‌آیـد
غنچه خـندان شود و مـاه نمـایان باشد            هرکجا نـام و نـشانش به زبـان می‌آید

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محمدحسین ملکیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

چهره انگار… نه، انگار ندارد، ماه است            این چه نوری‌ست که در چهرۀ عبدالله است؟

این چه نوری‌ست که تاریکی شب را برده            دل مـرد و زن اقــوام عـرب را بُـرده


این چه نوری‌ست که پُر کرده همه دنیا را            راهـی مـکـه نـموده‌ست یـهـودی‌ها را

جریان چیست؟ فقـط اهل کتاب آگاهـند            همه انگشت به لب خیره به عبداللهـند

همه حیرت زده، نوری که معما شده است            چند وقتی ست که در آمنه پیدا شده است

شور تا در دل انس و ملک و جن افتاد            چـارده کـنـگـره از کـاخ مـدائن افـتـاد

غیر از این هر خبری بود فراموش شد و            ناگـهـان آتش آتـشـکـده خـاموش شد و

طـالـع نـیـک امـیـران جـهـان بـد افتاد            ته جـام همه‌شان عکـس مـحـمد افـتاد!

طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد            مـثـنـوی رام شد و رو به تـغـزل آورد

چهـره آرام، زبان نـرم، قـدم‌ها محـکـم            قامتی راست، تنی معـتدل، ابرویی خم

گـفتم ابرو، نه! دو تا قـوی سیاه عاشق            که لب سـاحـل امـن‌ند ولی دور از هـم

لـب بـــالایــی او آب بــقــاء کـــوثـــر            لـب پــائــیـنـی او آب حــیــات زمــزم

دست، تفـسـیرگر خیـرالامـور اوسطها            آنچه کرده ست کرامت نه زیاد است نه کم

چون «لما» زینت «لولاک خلقتُ الافلاک«            هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم

دخـتـرش از سه زن برتر عـالـم برتر            هـمسرش هم رده با آسیه است و مریم

قدر او را ولی افسوس که «من لم یعرف«            علم او را ولی افسوس که «من لم یعلم«

هرچه گفـتیم کم و منزلتش بیشتر است            پیش او خوارترین معجزه شق القمر است

هرکه با نیـتی از عـشق محـمـد دم زد            »دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد«

محرم راز، علی باشد و باشد کافی‌ست            جمع دست علی و دست محمد کافی‌ست

و علی معنی « اکملت لکم دینکم» است            شاهد گـفـتۀ من خـطـبۀ قرای خُم است

منـکـران شـاهد عـیـنی غـدیرند! دریغ            سـنـد بیـعـت خود را بپـذیـرند؟! دریـغ

بـاز از خـصلت او با دگـران می‌گـوید            آنچه در بـاطن او دیـده عـیان می‌گوید

پیش پیری که به جنگاوری‌اش می‌بالد            از جـوانـمردی سردار جـوان می‌گوید

«سود در حُبّ علی است و زیان در بغضش«            با عرب باز هم از سود و زیان می‌گوید

حرف این است: « فهذا عـلیٌ مولاکم«            یک کلام است که با چند بیان می‌گوید

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

بسم رب‌ّالقـلم از عرش، غزل نازل شد            مدحِ شیرین‌سخـنان بود، عسل نازل شد

شعرمان رفت به جایی که مَلک راه نداشت            روزِ آن منّتِ خورشید و شبش ماه نداشت


نـور، تا روبروی خویش گرفت آینه را            دیـد در جـلـوۀ نــورش پـسـرِ آمــنـه را

آفرین گفت به خود؛ لب به تغزّل وا کرد            خالـقِ شعـر نشـست و غـزلی انشا کرد

وحی فـرمود، به آوای سَلـیس ای کاتب            از قلم هر چه شنـیدی بنویس ای کاتب !

لـهـجۀ شـعـرِ خـداونـدِ زبـان؛ مَـکّی شد            آخـریـن سـورۀ پـیـغـامـبـران مَـکّـی شد

نام این نورِ به عرش آمده «احمد» باشد            و مـیان صُحُـفِ فـرش، «محـمّد» باشـد

قابِ قـوسِین، هم از گـنبدِ نامش پیداست            نـور الله ز هـر فـردی از آلـش پیداست

قصه این است، که با نامِ خدای صلوات            شـده نـامِ نـبـوی خـلـق، بـرای صلـوات

هرچه در باغ بهشتم گل و ریحان دارم            می‌دهـم با صلـواتـم؛ در ازای صلـوات

به نماز و به قـنوت و به اجابت سوگـند            مستجاب است، هرآئـینه دعای صلوات

از دَمِ مـأذنـه‌هـای لـبِ خـوشـبـو دهـنان            مـی‌رسـد تا اُذُن‌ُالـله، صـدای صـلــوات

تَـکـَم و در دلِ ایـن آیـنـه در تـکــثـیـرم            سـیـزده آیـنـه را روبـرویـش مـی‌گـیـرم

چـارده آیـۀ ایـن سـورۀ مَـکّـی نــورنــد            چارده نـور، که از ظلـمتِ عـالم دورند

چارده عرش، که همسایۀ من در خاک‌اند            عـلـتِ خـلـقِ زمـیـن و سَـنـدِ لـولاک‌انـد

حرف لولاک زدم؛ عرش، پُر از زمزمه شد            صحبت از سِرّ وجودِ علی و فاطمه شد

عـلی و فـاطـمـه بـیت‌الـغـزل لـولاک‌اند            ساکـن بـامِ فـلـک؛ آن طـرفِ ادراک‌انـد

نـام ایـن سـورۀ مَـکّـی، مَـدَنی شد آخـر            رازِ پـیـدایـش زهــرا عــلـنـی شـد آخـر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل عدم رعایت قافیه تغییر داده شد؛ درست است که شعر بالا در قالب غزل مرثیه سروده شده است اما دو نکته قابل تامّل وجود دارد: اول اینکه معمولا در غزل مرثیه ابتدا غزل آورده شده و در ادامه شعر با قالب مثنوی ادامه پیدا می کند و نکته دوم اینکه صحیح نیست شاعر یک بیت را با قافیه بیت قبل آورد زیرا دو بیت که غزل محسوب نمی شود و این ضعف و ایراد شعر است

قابِ قـوسِین، هم از گـنبدِ نامش پیداست            بـایـد ایـن نــامِ خـداگـونـه مـشـدّد بـاشـد

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

قـلم به دست گـرفـتم، قـلم مـسلـمان شد            به صفحه نام تو دید و ز دست لرزان شد

قـلم ز دست رهـا شد به طرفـة العـیـنی            ز شاعرش جلو افتاد و صاحب جان شد


نوشت آنچه « و ما یسطرون» خطابش کرد            همان که سورۀ طه و فجر و انسان شد

شـکـفـت غـنـچۀ لبهای مـاه عـام الـفـیل            شکـافـت عـرش خـدا و نبی نمـایان شد

خدا به عبد خودش، عبد صالحی بخشید            ز مـقـدمـش هـمـۀ کـائـنات مـیـزان شد

صدا زدش که بخوان، اقرء اقرء یا احمد            و جـلـوه‌هـای الـهـی در او فـراوان شد

«نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت»            میان عـرش خـدا بـلبـلی غـزلخوان شد

اگر چه بـعـد رسـولان حـق پـیـام آورد            اگر چه طـبق عـدد، خـاتم رسولان شد

ولی یکی که نبی بود و هیکس که نبود            فقـط «ستوده» خدا را یگانه مهـمان شد

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : ناصر دودانگه نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

خیرالبشر وقتی که ختم المرسلین باشد            روزی ما با رحـمـة لـلعـالـمـین باشـد

عـرش از پس کار امـانت بـر نمی‌آمد            آمـد مـحـمـد تـا امـانت‌دار دیـن بـاشـد


ایوان شکست و روح دریاها تلاطم کرد            دل پس نبـایـد در دل اهل زمین باشـد

ابلیس از هفت آسمان محروم شد، یعنی            آمـد نـبـی، آرامـش اهـل یـقـیـن باشـد

بت‌ها شکست آوای توحـیدی میلادش            او مقـدمـش پایـان کار مشرکـین باشد

شلاق‌ها بخشیده شد روزی که او آمد            خیرش نصیب خلق، حتی مجرمین باشد

جانم فـدای آنکه حـیدر شد هـوادارش            دست خدا زیباست در دست امین باشد

بوی کرامت می‌وزد از خاندان عشق            بختش بلند آن دل که با رحمت قرین باشد

اسلام ما حـق است می‌مـانـیم با احمد            لـبیک‌ می‌گـوئـیم ما، لـبـیک یا احـمـد

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : قادر طراوت پور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : قصیده

الا ای چشمۀ نـور خدا در خاکِ ظلمانی            زمین با نور اخلاق تو می‌گردد چراغانی

به گرداگرد لبخند تو می‌چرخند شادی‌ها            از آن بهتر نمی‌دانی که طفلی را بخندانی


چو چشم آسمان منظومۀ نسل تو خورشیدی            چو بـاغ کهکـشان دنبـالۀ راه تو نـورانی

تحیّر بهترین وصف است در شام تماشایت            «بحیرا» می‌برد هر صبح نامت را به حیرانی

به لبخندی مسیحا را دم روح‌القدس دادی            سلیمان را نشاندی بر سر تخت سلیمانی

فـرود آمد فـراز کـاخ کـسرا بـا قـدوم تو            به خود لرزید از نام تو شاهنشاه ساسانی

دلم را مهـربان من! به پابـوس تو آوردم            که آرام‌اند در پـای تو دریـاهای طوفانی

ببخشا بر من ای آئینۀ رحمت! که می‌خواهم            بگویم حرف‌هایی را که خود ناگفته می‌دانی

پُر از شوق تماشائیم و از دیدار محرومیم            حرامی‌ها سر راه و بیـابـان‌ها مـغـیلانی

چنان شام سیه، آغاز صبح ما سیه‌روزی            چنان خواب گران پایان شام ما پریشانی

»خلافت» شد چنان طوفان که دریا را به کف گیرد            »جماعت» شد چنان ساحل زمین‌گیر گران‌جانی

 »یهودی‌ها» میان امتت سرگرم خونریزی            « سعودی‌ها» به جنگ کودکان گرم رجزخوانی

طواف کعبه را برعکس فهمیدند این امّت            ابوسفیان امیر است و علی در خانه زندانی

سر منبر ابوجهل است و بر مسند ابومروان            مدینه سر به زیر افکنده از شرم پشیمانی

به خون و اشک می‌گرییم «أشکو یا رسول‌الله«            که گردن می‌کشد تیغ خیانت سمت عریانی

به مسجدها «خلافت» می‌کند بیعت به خونریزی            به منبرها «جهالت» می‌دهد فتوی به نادانی

»ملک حجّاج» سرمست از شراب تلخ صهیونی            سپاه فیل را در مکّه می‌خواند به مهمانی

«خلافت» با یزیدی‌ها «امامت» با ولیدی‌ها            کـلـیـمی‌ می‌دهـد تـعـلـیم آداب مـسلـمانی

دمـشــق آوار آوار و حــلـب آواره آواره            فلسطین در «حضر موت» و یمن در مرگ و ویرانی

نشان از یورش تیمور دارد «جبهةالنصره»            شرف دارند بر «داعش» مغول‌های بیابانی

ملک گرگ و ملک خرس و ملک مار و ملک عقرب            سعـودی‌های وهّابی، برادرهای شیطانی

مسلمان می‌کشند این ناجوانمردان به نام تو            مسیحی می‌برند این نامسلمان‌ها به قربانی

شکوه سرفرازی را به یغما بُرد خودبینی            برای بهترین امّت نه سر ماند و نه سامانی

در این عمری که در تکرار باطل رفت می‌مانم            که درمان پشت دردی بود و دردی پشت درمانی

چه می‌شد امّت افتاده در آتش به پا خیزند؟            میان شعله برخـیزند از خواب زمستانی

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

به پـایـان نـبـوّت آخـرین از راه می‌آیـد            بـر آغـاز امـامـت اولـین از راه می‌آیـد

به رحمت پا به روی خاک دارد آفتابی که            به شوکت آسمان را کرده زین از راه می‌آید


جهان مانند انگشتی شد و مکه رکاب آن            برای این رکاب امشب نگین از راه می‌آید

نبودش باعث بود جهان بوده ست پس تازه            دلیل خـلقـت این سرزمین از راه می‌آید

نه اینکه دین بیاید تا که پیغمبر شود تکمیل            که امشب بی‌گمان منجی دین از راه می‌آید

صفت تاقبل ازاین آقا فقط تا حد برتر بود            برای خوب‌ترها هم ترین از راه می‌آید

بگو هرهفته را ازبعد امشب هفتۀ رحمت            چنانکه رحـمة لـلعـالـمـین از راه می‌آید

شب میلاد و ذکر یاعلی دل هم نمی‌داند            محـمـد یا امیـرالمومـنـین از راه می‌آیـد

دل خود را به دستش می‌سپاریم و یقین داریم            امـان داریم فـردا تا امـین از راه می‌آید

: امتیاز

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و امام صادق علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

پیچـید تا که نسخۀ ما را به جامِ عشق            ما را که بُـرد جـاذبـۀ مـسـتـدام عـشق

گفـتـیم یاعلی و عـلـی شد قـوامِ عـشق            یعنی علی است حضرت قائم مقام عشق


باور کـنـیم عـشـق سـلامِ محـمّـد است

«باور کـنیم سکّـه به نامِ مـحمّـد است»

با اولـیـن ظـهـور، ظـهـورِ خـدایی‌اش            ای دل رسید نوبتِ کـشور گـشایی‌اش

جایی که هست چشمِ خدا هم هوایی‌اش            با آمـنـه چـه می‌کـنـد این دلـربـایی‌اش

سوگند بر علی که قـرینِ مـحـمّد است

عـالـم تـمام مـستّ طـنـینِ محـمّد است

لبخـنـد زد که هـسـتیِ دنیـا طلـوع کند            لبخـنـد زد سـتـاره شَـعـرا طـلـوع کـند

لبخند زد بهـشت هـمـینجا طـلـوع کـند            لبخند زد که حضرتِ زهرا طلوع کند

از بس که گفت اُمِ‌ابیهاست فاطمه است

گفتیم آمنه خودِ زهراست؛ فاطمه است

ای کوثرِ کثیر که تکثیر تو علی است            ای معنیِ غدیر که تقدیر تو علی است

ای وحیِ دلپذیر که تفسیر تو علی است            معراج بی‌نظیر که تعبیر تو علی است

نیمی زِ توست فاطمه نیمِ دگر علیست

احمد نگو بگو که علی ضربدر علیست

تو آمدی و هـیبتِ کـسری شکـسته شد            تو آمدی طـلـسمِ یـهـودا شـکـسـتـه شد

تا رونـق رواق کـلـیـسا شـکـسـتـه شد            تو آمدی و لات و هُـبل ها شـکـسته شد

تو آمـدی که رحـمـت یکـسـر بیاوری

در امـتـدادّ خویش دو حـیـدر بـیاوری

تکـثـیـر شـد جـمـال یکـی تـا چـهـارده            حیران این یکـیم، که یک یا چهـارده؟

یعـنـی که جـلـوه کـرد خـدا تـا چهـاره            بـایـد شـمـرد جـمـع شـمـا را چـهـارده

فرمود این چهارده از نـور احمد است

اول محمد است و سر آخر محمد است

دلـداده‌ایـم گـر چـه بـه خـتــم نـبــوّتـش            مـا شـیـعـه‌ایـم شـیـعـۀ خــتـم ولایـتـش

تـا زنـده‌ایـم زنـدۀ انــفــاس عــتـرتـش            شُکرِ خدا شـبـیه خودش از عـنـایـتـش

ما را همیشه یک دل عاشق نوشته است

ما را اسیرِ حضرت صادق نوشته است

آنکه قـعـود؛ آنکه قـیـامـش حـسین بود            از ابـتـدای بحث، کلامـش حـسـین بود

در انتهـای درس، سلامـش حسین بود            حُسنِ شروع و حُسنِ ختامش حسین بود

با چشم‌های خون شده بارش چقدر کرد

تا کـربـلا رویـم سـفـارش چـقـدر کرد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تا رونـق رواق کـلـیـسا شـکـسـتـه شد            تو آمدی و لات و هُبل تا شـکـسته شد

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترجیع بند

ای مدح تو در سـوره و آیـات مکرر            وی وصف تو در جمع روایات مکرر

قرآن همه در مدح تو گویی شده نازل            جـبریل به تـشـریح سَـجـایات مکـرر


فرمـوده خـدا بر تو مبـاهـات فـراوان            کرده است خدا غرق عطایات مکرر

هر معجزه‌ات لطف و عطای دگری شد            اَبـنـاء بـشــر دیــد هــدایـات مـکــرر

عـالـم همه در سـایـۀ لـطـفـت مـتـنعّـم            کـز رحـمـت تـو آمـده آیــات مـکـرر

با اینکه سِـزَد سـایۀ تو بر هـمه آفـاق            شد اُمّـت تـو غـرق عـنـایـات مـکـرر

آن طایفه که حقِ تو نشناخت، پس از تو            شد سـلـطـنـتش غـرق جـنایات مکرر

خـنـاس نـدارنـد اَمـان از غـضـب تـو            ثبت است از این دست حکایات مکرر

از بدر و اُحد آمده تا خـیـبر و خـندق            وصف تو و حـیدر به کـنایات مکرر

دور و بر تو حـیدر کـرار همه عـمر            می‌سـاخـت عـلـی دفـعِ بلایات مکرر

باید چو علی جان به تو تسلـیم نمائـیم            هـنگـام خـطـرهـا و زیـارات مـکـرر

هر باده ز دستان تو صد جام طهور است

ذکـر صـلـوات آیـۀ ایّـام سُـرور است

آری سخن از خلق نکوی تو چه زیباست            زیباتر از آن طاعت کوی تو چه زیباست

حیف است سخن از رخ زیبات نگوئیم            امّا طلب سیره و خوی تو چه زیباست

از یوسفِ یعقوب، تو هستی نمکین‌تر            در مَسلَخِ جان دیدن روی تو چه زیباست

در آیـنــۀ روی عـلـی روی تـو پـیــدا            سیمای تو در جلوۀ هوی تو چه زیباست

از هـیـبـت تــو ارث بَــرَد اُمِّ ابـیــهــا            با فاطمه اسرار مگوی تو چه زیباست

ارثِ تو پس از فاطمه نزد حسنین است            از گلشن تو نَشئۀ بوی تو چه زیباست

عطر حسن و بوی حسین است بهاران            باران همه از آب وضوی چه زیباست

بر لعل لبت، مُهر صفت، بوسه نوشتند            گفتی به حسین، خطّ گلوی تو چه زیباست

انگشت تو سرشـارتر از سیـنـۀ مادر            مَستیِ گوارای سَبوی تو چه زیباست

می‌خواند خداوند ترا، اشرف مخلـوق            می‌گفت ملک پیچشِ موی تو چه زیباست

ما را به صف حشر جدا کن ز حریفان            رسوایی آنروزِ عدوی تو چه زیباست

هر باده ز دستان تو صد جام طهور است

ذکر صـلـوات آیـۀ ایّـام سُـرور اسـت

توفـیـق اگر گـوشۀ چـشـمـت برسـاند            ما را به سـراپـردۀ عـصـمت برسـاند

حُبَّت اگر از سینه به اخلاص بجوشد            شک نیـسـت به والاییِ نـیّـت برسـاند

بیهوده ز مِهر و غـم تو دم نـتوان زد            دل را غـمِ دلـدار به طاعـت بـرسـاند

جَـشنی که برای تو همه سال بگـیریم            بایست که ما را به حـقـیـقـت برسـاند

مؤمن به جز احکام، که مؤمن شدنی نیست            پس راه شریعـت به طریقـت برسـاند

این ذِلّتِ عـصیان نگـذارد بخـود آئـیم            لطف تو مگـر بـاز به عـزّت برسـاند

آنـدم بـه تَـوَلّای تــو داریـم صــداقـت            کز دشـمـن دیـنت به بـرائت بـرسـاند

با ظـلـم کـنـار آمـدن و جَـهـد نکـردن            هیهات، که ما را به سـعـادت برساند

بـیــداری اســلام اگـر اوج گــرفــتــه            ما را نفـس توست به شوکـت برساند

از منحرفان دور شدن کارِ دلِ ماست            ای کاش کسی حرف به دولت برساند

خشنودیِ یک عمر، که دانست چه روزیست؟            آن روز که ما را به شهـادت برسـاند

هر باده ز دستان تو صد جام طهور است

ذکـر صـلـوات آیـۀ ایّـام سُـرور است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمامی سایت ها ( تا جائیکه ما بررسی کردیم) بصورت زیر آمده است که اشتباه تایپی است لذا اصلاح شد

باید چو علی جان به تو تسلـیم نمائـیم            هـنگـام خـطـرهـا و رازیـات مـکـرر

در آیـنــۀ روی عـلـی روی تـو پـیــدا            سیمای تو در جلوۀ هوی تو زیباست

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و امام صادق علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

عرش را با ریسه‌های نور آذین بسته‌اند            گوشۀ هر کهکشان یک ماهِ زرّین بسته‌اند
سردرِ شهـر مدیـنـه ذکر آمـین بـسـته‌اند            دورِ کعبه آیه‌ایه حمد و یاسـین بـسـته‌اند


میزبانیِ مـلائک کـاملاً سـنـجـیـده است
مکه مهمان دارد و کلّی تدارک دیده است
انبیا با اولـیـا...داوود و عـیـسـی آمـدنـد            نوح و ابـراهـیـم با اسحاق یکـجا آمـدند
یوسف و یعـقـوب و آدم قـبـلِ حوّا آمدند            حضرت الیاس و اسماعیل و موسی آمدند
با ارادت با ادب، تعـظـیم کرده با یـقـین
محض بیعت با رسول الله؛ ختم المرسلین
آمد آنکه عطرِ او جاریست در بویِ گلاب            محض ویران کردن بتخانه‌ها شد انتخاب
آتشِ آتشکده خاموش شد، شد غرق خواب            طاق کسری، کلّ ایوان مدائن شد خراب
دور گهواره چه غوغایی شده، محشر شده
گل بریز و کِل بکش چون آمنه مادر شده
رحمةٌ لـلـعـالـمـیـن است و مـحـمـد آمده            حُسن خلق آورده با خود، حُسنِ بی‌حد آمده
پیش از پنجاه و هـشتاد و نود، صد آمده            »لم یلِد» می‌خوانَد و تفسیر «یولَد» آمده
لاإلهَ جز خدا؛ تا گفت ذات حق یکیست
محضرِ توحید او لات و هُبل شد سربه نیست
مثل اقیانوس در لطف و کرم بی‌انتهاست            دستهایش مستجابُ الدعوه؛ اهلِ ربّناست
سیرتش قرآن پسند و صورتش چون سوره‌هاست            دشمنانش را بخوان «أبتر» که این امر خداست
شد أباالکوثر! به کوریِ همان چشمانِ شور
جاهلیت شد به جایِ دختران زنده به گور
قاب عالم را پر از زیباترین تصویر کرد            دست در دستش سپرد و عشق را درگیر کرد
در غدیرِ خم اذان را، قبله را تفسیر کرد            بعثتش را با ولایت خالص و تطهیر کرد
خواند «أکملتُ لکُم» را، گفت با صوتِ جلی:
تا قیامت «لا أمـیـرالـمؤمنـین إلّا علی«
نسل در نسلش همه از نور، از عصیان به دور            یک به یک قرآنِ ناطق، اصلِ انجیل و زبور
میشود بی‌حُبّ آنها راهِ حق صعب العبور            موسم دلدادگی شد، کـلّ عـالم در سرور
در مدینه جشن دارد فاطمه امشب شبی
هـم پـیـمـبـر آمـده هـم صــادقِ آلِ نـبـی
در نگاهش جـنّـتُ الاعـلی تماشایی شده            پای درس او شلوغ است و چه غوغایی شده
بسکه لحنش مهربان و گرم و زهرایی شده            حال من خوب و دلم مست چه آقایی شده
»قل هـوالله احد» شد دیـنـم و ذکـر لـبـم
شد امامِ جـعـفـرِ صـادق رئـیـسِ مذهـبم
هست یابن الباقر و در علم، بی‌مثل و بدل            زُهد از گـفـتار او پـیدا؛ نمایان در عمل
راستگویی و کرَم خورده به نامش از ازل            پس به عشقش خوانده‌ام «حیّ علی خیرالعمل«
بـا نـمـازِ اول وقـتـم خـریـدم مـغــفـرت
از شفاعت بهره مندم می‌کند در آخرت!

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : عادل لاله چینی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

مدد گـرفـتـه‌ام از لـطف بی‌حـد دادار            برای آنکه کـنـم مـدح احـمـد مخـتـار

همانکه تیرگی شب ز شام گـیـسویش            همانکه روشنی خُور ز پـرتو رویش


پیمبری که ز مهرش بهار گـلـشن شد            شهنشهی که ز قهرش جهیم روشن شد

همان که عبد خدا بود و مالک هستی            همانکه نـام نکـویش برای دل مـستی

محـمد آمـده تا دین حـق جـلـی گـردد            محـمـد آمـده تـا یـاورش عـلـی گـردد

چه گویم از عـلی و آن تـلألـو رویش            زدود سایه ز احـمـد جـمال نیـکـویش

پیمبر از عـلی و حـیـدر از نبی باشد            اگر نکو نگری جـمـعـشان یکی باشد

ز یمن مـولـد او شد نـدای جـاء الـحق            برای پـیـرویش شد عـلی بـدو ملحـق

پیمبری که وجـودش دلـیل خلقـت شد            غباری از قـدمـش اعـتـبار جـنت شد

پیمبران هـمگی از سـبوی او مسـتـند            دخیل حاجـتـشان تار موی او بسـتـند

اگر خلیل به آتش قدم نهاد و نسوخت            ز قلب او بشنیدم ز هجر او می‌سوخت

مسیح اگر ز دمش مُرده را توان می‌داد            به ذکر نام مـحـمد لبـش تکـان می‌داد

غرض که جملگی انبـیا بر او مستـند            هـمه مقـدمه‌ای بر ظهـور او هـسـتـند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و انطباق بیشتر با مضامین زیارت جامعه کبیره که کلام معصوم است، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

 

غرض که جملگی انبـیا بر او مستـند            همه گـدای عـلـوم مـحـمـدی هـسـتـند

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌‌شوی           مثل گل می‌خندی و شب‌بوی باغش می‌‌شوی

شکل عبداللهی و تسکین داغش می‌‌شوی           می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌‌شوی


غصه‌‌اش را محو در چشم سیاهت می‌کند

خوش به حال آمنه وقتی نگاهـت می‌کند

با حلیمه می‌‌روی، تا کوه تـعـظیمت کند           وسعتش را، با سلامی دشت تسلیمت کند

هرچه گل دارد زمین یک‌باره تقدیمت کند           ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند

خانه را با عطر زلفت تا معطر می‌کنی

دایه‌ها را هم ز مـادر مهربان‌تر می‌کنی

دید نورت را که در مهتاب بی‌حد می‌‌شود           آسمانِ خـانـه‌‌اش پُر رفـت و آمد می‌‌شود

مست از آیـیـن ابـراهـیـم هم رد می‌شود           با تو عبدالمطلب، عـبـدالمـحـمد می‌شود

گشت ساغر تا به دستان بنی‌‌هـاشم رسید

وقت تقـسیم محبت شد، ابوالـقـاسم رسید

یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت           وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت

نازِ لبخندت قرار از سـینهٔ یـثرب گرفت           خواب را خال تو از چشم ابوطالب گرفت

بی‌‌قرارت شد خدیجه قلب او بی‌‌طاقت است

تاجر خوش‌ذوق فهمیده‌ست: عشقت ثروت است

نیم سیب از آن او و نـیـم دیـگـر مال تو           داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو

از گلسـتـان خـدا یـاس مـعـطـر مـال تـو           ای امین مـکـه! از امـروز مـادر مـال تو

بوسه تا بـر گـونـه‌‌ات اُمّ أبـیـهـا مـی‌‌زنـد

روح تو در چشم‌هایش دل به دریا می‌زند

دل به دریا می‌‌زنی ای نوح کـشتیبان ما           تا هوای این دو دریا می‌بـری توفـان ما

ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما           ای نهاده روی دوشت روح ما ریحان ما

روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن

«قاب قوسینی» چنین می‌‌خواست «أو أدنی» شدن

خوش‌تر از داوود می‌‌خوانی، زبور آورده‌‌ای؟           یا کتاب عشق را از کـوه نور آورده‌ای؟

جای آتش، باده از وادی طـور آورده‌ای           کعبه و بَطحا و بت‌ها را به شور آورده‌‌ای

گوشه‌چشمی تا منات و لات و عُزا بشکنند

اخـم کن تا برج‌‌های کاخ کـسرا بشکـنـند

ای فـدای قـدّ و بـالای تـو اسـماعـیـل‌هـا           بال تو بـالاتـر از پـرهـای جـبـرائـیـل‌ها

ما عرفـناکـت زده آتش در این تـمثـیل‌‌ها           بُرده‌‌ای یاسین! دل از تورات‌‌ها، انجیل‌‌ها

بی عصا مانده‌ست، طاها! دست موسی را بگیر

از کلیسای صلیبی حق عـیسی را بگـیر

باز عطر تـازه‌ات تا این حوالی می‌رسد           منجی دل‌های پـر، دستان خالی می‌‌رسد

گفته بودی میم و حاء و میم و دالی می‌‌رسد           نیـستی اینجا بـبـینی با چه حالی می‌‌رسد

خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او

جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او

: امتیاز